ساحل عباسی: دوره پيام رسانى و تثبيت ارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبيين آرمانهاى قيام مقدس امام حسین(ع) در کربلا به رهبرى امام على‏بن‏الحسين(ع) تداوم يافت.

نقش امام سجاد(ع) در احیا و تثبیت اسلام ناب محمدی(ص)

امامت شيعه و رهبرى نهضت كربلا در عصری که ارزشهاى دينى دستخوش تحريف و تغيير امويان قرار گرفته بود، روحيه شجاعت، حميت اسلامى و باورهاى دينى مردم سست و احكام دينى بازيچه نالايقان اموى شده بود، خرافه‌گرى رواج يافته، روحيه شهامت و شهادت طلبى در زير شلاق و شكنجه و ارعاب امويان محو گشته بود، امام زين‏العابدين(ع) در چنين عصر و جوى رسالت خود را آغاز كرد.

در این عصر، امام سجاد(ع) حركت جهاد فرهنگى و پرورش شخصيتها را در دستور كار خود قرار داد و با يك حركت عميق و دامنه‏دار به ايفاى نقش پيشوايى خود پرداخت. اين رويكرد امام سجاد(ع) زمينه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر(ع) و امام صادق(ع) گشت. از اين رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند. در گفت‌وگویی با سیدامیرحسین کامرانی راد محقق و پژوهشگر معارف اسلامی با زوایای گوناگون زندگی امام سجاد(ع) آشنا می شویم.

 

  جناب آقای کامرانی راد! آیا پیش از به وقوع پیوستن واقعه عاشورا آیا تاریخ از حضور اجتماعی امام سجاد(ع) نقل قولی داشته است؟

در زمينه حضور امام سجاد (ع) در نهضت حسينى جاى ترديدى نيست. نخستين صحنه گزارش شده حيات اجتماعى و سياسى امام زين‏العابدين (ع) در قيام حسينى، مربوط به شب عاشوراست. امام سجاد(ع) خود مى‏گويد: «شامگاه عاشورا پدرم ياران خود را به نزد خويش فراخواند. من در حالى كه بيمار بودم نيز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمودند: خدا را ستايش مى‏كنم و در تمام خوشى و ناخوشى او را سپاس مى‏گويم.... من يارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بيتى فرمانبردارتر و به صله‏رحم پایبندتر از اهل‏بيتم نمى‏شناسم...». امام على‏بن‏الحسين(ع) در آن شب كه بيمار نيز بود، شب غريبى را سپرى مى‏كرد و با چشمان خويش عظمت روح حسين‏بن‏على(ع) و شهامت و وفادارى اصحاب را ديد و خود را براى روزهاى واپسين آماده مى‏ساخت. در صحنه ديگر از آن شب مى‏خوانيم كه امام سجاد (ع)مى‏فرمايد: «شبى كه بامداد آن پدرم كشته شد من بيمار بودم و عمه‏ام زينب پرستار من بود. پدرم در حالى كه اين بيتها را زمزمه مى‏كرد نزد من آمد: يا دهر افٍّ لك من خليل كَمْ لَكَ فى الاشراق و الأَصيل من طالبٍ و صاحبٍ قتيل و الدّهر لايقَنُع بالبديل و انّما الأمر الى الجليل و كلُّ حىٍّ سالكُ سبيل. من مقصود پدرم را از خواندن اين بيتها دريافتم و گريه گلويم را گرفت، امّا گريه خود را باز داشتم و دانستم كه مصيبت فرود آمده است.»(1)

 

 یکی از مکانها و مجالسی که در آن امام سجاد(ع) به روشنگری و افشاگری پرداخته‌اند و ماهیت یزید و قدرت پوشالی او را زیر سؤال برده‌اند، حضور در مجلس یزید و در بین مردم شام بوده است، لطفا دراین باره توضیح دهید؟

حضرت زين العابدين(ع) وقتی با يزيد روبه‌رو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زير زنجير بود- فرمود: «ای يزيد، به خدا قسم، چه گمان مي‌بری اگر پيغمبر خدا(ص) ما را به اين حال بنگرد؟» اين جمله چنان در يزيد اثر کرد که دستور داد زنجير را از آن حضرت برداشتند و همه اطرافيان از آن سخن گريستند . فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد، روزی بود که خطيب رسمی بالای منبر رفت و در بدگويی علی(ع) و اولاد طاهرينش و خوبی يزيد سخنرانی نمود. امام سجاد(ع) به يزيد گفت: به من هم اجازه مي‌دهی روی اين چوبها بروم و سخنانی بگويم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد؟ يزيد نمي‌خواست اجازه دهد، زيرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت عليهم السلام آگاه بود و بر خود مي‌ترسيد، ولی مردم اصرار کردند و او ناچار شد بپذیرد. امام چهارم(ع) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها يکباره فرو ريخت و شيون از ميان زن و مرد برخاست. خلاصه بيانات امام(ع) چنين بود: «ای مردم! 6 چيز را خدا به ما داده است و برتری ما بر ديگران بر هفت پايه است. علم نزد ماست، حلم نزد ماست، جود و کرم نزد ماست، فصاحت و شجاعت نزد ماست، دوستی قلبی مؤمنان مال ماست. خدا چنين خواسته است که مردم با ايمان ما را دوست بدارند و اين کاری است که دشمنان ما نمي‌توانند از آن جلوگيری کنند.» سپس فرمود: «پيغمبر خدا محمد(ص) از ماست، وصی او علی بن ابي‌طالب از ماست، حمزه سيد الشهدا از ماست، جعفر طيار از ماست، دو سبط اين امت حسن و حسين
 عليهما السلام از ماست، مهدی اين امت و امام زمان از ماست.» سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جايی رسيد که خواستند سخن امام را قطع کنند، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگويد. امام(ع) سکوت کرد تا مؤذن گفت: اشهد ان محمدا رسول ا... . امام عمامه از سر برگرفت و گفت: ای مؤذن تو را به حق همين محمد خاموش باش. سپس رو به يزيد کردند و گفتند: آيا اين پيامبر(ص) ارجمند جد توست يا جد ما؟ اگر بگويی جد توست همه مي‌دانند دروغ مي‌گويی و اگر بگويی جد ماست، پس چرا فرزندش حسين(ع) را کشتی؟ چرا فرزندانش را کشتی؟ چرا اموالش را غارت کردی؟ چرا زنان و بچه هايش را اسير کردی؟ براستی آشوبی بپا شد. اين پيام حماسی عاشورا بود که به گوش همه مي‌رسيد. اين ندای حق بود که به گوش تاريخ مي‌رسيد. يزيد در برابر اين اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زياد گشود و حتی بعضی از لشکريان را که همراه اسيران آمده بودند – بظاهر- مورد عتاب و سرزنش قرار داد. سرانجام بيمناک شد و از آنان روی پوشيد و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگيرد.

 به هر حال، يزيد بر اثر افشاگري‌های امام سجاد(ع) و پريشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد دلجويی حال اسيران برآيد. از امام سجاد(ع) پرسيد: آيا ميل داريد پيش ما در شام بمانيد يا به مدينه برويد؟ امام سجاد(ع) و زينب کبری(س) فرمودند ميل داريم پهلوی قبر جدمان در مدينه باشيم. خطبه تاریخی حضرت سجاد (ع) تأثیر عمیقی بر مردم شام بر جا گذاشت. در روایتی از ابن باقی چنین آمده که پس از این خطبه، مردم گریه و شیون می‌کردند. مردم حاضر در مسجد که از بزرگان شهر و ارکان حکومت یزید هم جزوشان بودند، بشدت تحت تأثیر این بیانات قرار گرفتند و زمینه بیداری آنان فراهم شد. در همان مجلس عده‌ای زبان به اعتراض گشودند و وقتی یزید خواست نماز بگزارد، عده‌ای با او نماز نخواندند و پراکنده شدند. به علاوه، وضع عمومی شهر به گونه‌ای شد که یزید بناچار در مقابل درخواست بازماندگان حادثه کربلا که می‌خواستند برای مصایب امام حسین(ع)عزاداری کنند، تسلیم شد و جایی را به نام «دارالحجاره» برای آنها اختصاص داد و آنها هفت روز به اقامه ماتم پرداختند.

 ذکر حسین (ع) کم کم همه شهر را فرا گرفت، تا جایی که یزید قرآن را به قسمت‌های کوچک تقسیم کرد و بین مردم توزیع کرد تا قرآن بخوانند و توجه‌شان از امام حسین(ع) منصرف شود، ولی هیچ چیز نمی‌توانست آنها را منصرف سازد. یزید که اوضاع را نامناسب دید تصمیم به انتقال کاروان اسیران به مدینه گرفت. از دیگر آثار این خطبه این بود که یزید در رفتار خود با اهل بیت(ع) و بویژه امام زین العابدین(ع) تجدید نظر کرد. او که در ابتدا تصمیم داشت سر مبارک سیدالشهدا(ع) را تا چهل روز بر بالای مناره مسجد جامع شهر نگه دارد، دستور داد آن را پایین آورند و با احترام کامل به قصر ببرند. همچنین محل سکونت اهل بیت(ع) را عوض کرد و به آنها محبت نمود. از سوی دیگر گناه قتل سید الشهدا(ع) را به گردن ابن زیاد انداخت و او را لعن و نفرین کرد و گفت:«اگر من بودم، هرگز حسین را نمی‌کشتم.» البته همه این حرفها منافقانه بود و با هدف کنترل اوضاع اجتماعی؛ زیرا وقتی ابن زیاد به دمشق آمد، یزید او را احترام کرد و کنار دست راست خود نشاند و با او شراب خورد.

واقعه دیگری که در مسجد اموی گزارش شده، مربوط است به یکی از علمای یهودی که پس از شنیدن خطبه امام سجاد (ع) و دانستن اینکه او از اولاد رسول خداست، بشدت به یزید اعتراض کرد و یزید خشمگین شد و دستور داد او را کتک بزنند.

 

  امام سجاد (ع) هنگام بازگشت به مدینه چگونه با مردم به سخن پرداختند؟

 پس از آنکه بشیر بن حذلم، خبر رسیدن کاروان خاندان امام حسین (ع) را به مردم مدینه اعلام کرد و مردم یکپارچه گریان به استقبال کاروان شتافتند، امام سجاد (ع)با دست خود آنها را ساکت کرد. آن‌گاه چنین خطبه خواند: «سپاس خداوندی را که پروردگار دو جهان است و فرمانروای روز جزا و آفریننده همه مخلوقات. خداوندی که عقل‌ها قدرت درکش را ندارند و رازهای پنهان، نزد او آشکار است. خداوند را به خاطر سختی‌های روزگار و داغ‌های دردناک و مصیبت‌های بزرگ و سخت و اندوه‌آوری که به ما رسید، سپاس می‌گزارم. حمد خدای را که ما را با مصیبت‌های بزرگ و حادثه بزرگی که در اسلام واقع شد، آزمود. ای مردم، اباعبدا... و عترت او کشته شدند و زنانش اسیر و سر مقدس او را بالای نیزه در شهرها گرداندند و این مصیبتی است که نظیر و مانندی ندارد. ای مردم! پس از این مصیبت، کدام یک از مردان شما دلشاد خواهد بود؟ کدام دلی است که از غم و اندوه خالی بماند و کدام چشمی که از ریختن اشک خودداری کند؟ در صورتی که هفت آسمان بر او گریستند و ارکان آسمانها به خروش آمد، زمین نالید و درختان و ماهیان و امواج دریاها و فرشتگان مقرب و همه اهل آسمانها در این مصیبت عزادار شدند. ای مردم! کدام دلی است که از کشته شدن حسین(ع) نشکند؟ کدام چشمی که بر او نگرید و کدام گوشی که بتواند این مصیبت بزرگ را که بر اسلام وارد شده است، بشنود و کر نشود؟ ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از شهرهای خود دور کردند، گویا اهل ترکستان یا کابل باشیم! بی آنکه مرتکب جرم و گناهی شده یا تغییری در دین اسلام داده باشیم. چنین برخوردی را از گذشتگان به یاد نداریم و این جز بدعت چیز دیگری نیست. به خدا سوگند اگر پیغمبر اکرم(ص) به جای سفارش به رعایت حال ما خاندانش، فرمان می‌داد با ما جنگ کنند، بیش از این نمی‌توانستند کاری بکنند. انالله و اناالیه راجعون. مصیبت ما چه بزرگ و دردناک و سوزاننده و سخت و تلخ و دشوار بود. از خدای متعال خواهانیم که در برابر این مصایب به ما اجر و رحمت عطا کند؛ زیرا او قادر و انتقام‌گیرنده است.»(2)

 

  آیا پس از واقعه کربلا یزید خواهان کشتن امام سجاد (ع)بوده است؟

 پس از واقعه‌ کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد (ع)را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقاتهایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد.

یک روز امام (ع)را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی کرد. امام سجاد (ع)در حالی که تسبیح کوچکی را در دستشان می‌گرداندند، پاسخ او را دادند.

یزید گفت: «چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟»

امام فرمودند:«پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید:« اللّهمّ انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم.» یزید گفت:«با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید.» پس دستور داد امام را آزاد کنند.

در روایت دیگری نیز چنین آمده است: بعد از خطبه‌ حضرت زینب(س)  که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که «با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: «آنها را از دم شمشیر بگذران.»

یکی از انصار به نام «لقمان بن بشیر» گفت: « ببین اگر رسول خدا(ص)  بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.»

امام باقر(ع) که در  کودکی خردسال بود، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسیران منصرف کرد.

یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند.

در روایتی نیز امام سجاد (ع) به «منهال» فرمودند: 
« هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که می‌خواهد ما را بکشد.»

به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد(ع) و همراهان ایشان داشته، ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است. (3)

 پی‌نوشت:

1. بحارالانوار، ج 45، ص 1؛ اعيان الشيعه، ج 1، صص 600- 601

2. اللهوف سید بن طاووس، ص 237.

3. بحارالانوار، ج 45،‌ ص 200و 135.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.